loading...

مجله خبری تشریفات

بازدید : 3
پنجشنبه 21 دی 1402 زمان : 12:39

مامان سعید ، انجام مسجد را فرا می‏گیرد، با پسرش، محمد نعیم، ایفا مسجد را اعمال می‏دهد ، آنگاه عریضه‏ای تهیه می‏نماید و آن را در چاه می‏اندازد ، و با دلی سرشار از آرزو ، به پایین عنایت‏حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه ، متوسل می‏گردد .

شب، فرا می‏برسد و عاشقان تشریفات ترحیم مشهد حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه، تشریفات ترحیم مشهد طبق ترسیم سنواتی که شب‏های چهارشنبه، از شیوه‏های دور و مجاورت، به مسجد مقدس جمکران مشرف می‏شوند، تیم تیم می‏آیند، در مسجد ، به عبادت و نیایش می‏پردازند .

مشاهده‏ی این پر نمک و هیجان عموم، در دل مامان سعید ، طوفانی تشکیل داد می‏نماید . وی نیز همراه ده‏ها هزار زایر به عبادت و دعا و تضرع می‏پردازد و شفای فرزندش را از حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه ، با پافشاری و الحاح مسئلت می‏نماید .

زمانی که به اتاق مسکونیش در زایر سرای مسجد می‏آید ، دو نفر از خادمان با اخلاص، به اطاق وی می‏آیند و در آنجا سوگواری می‏نمایند و برای شفای سعید ، به صورت تیم جمعی، دست‏به دعا برمی‏دارند .

سعید می‏گوید :

صحیح ، ساعت ‏سه‏ پس از نیمه شب بود که در عالم رؤیا دیدم نوری از پشت دیوار ساطع شد و به طرف اینجانب به نحوه به زمین خورد .

وی، یک انسان بود، اما اینجانب، از وی، فقط نور خیره کننده‏ای می‏دیدم که آرام آرام به اینجانب مجاورت می‏شد .

اینجانب، استارت، مضطرب شدم، اما کارایی کردم که بر خودم مسلط نحس . هنگامی که نور به اینجانب رسید، به حوزه‌‏ی سینه و شکم اینجانب اصابت کرد و رجوع و برگشت .

اینجانب، از خواب بیدار شدم و چیزی متوجه نشدم و گشوده هم خوابیدم . صبح که از خواب برخاستم، سعی کردم که خودم را به عصایم مجاورت کنم و عصا را بردارم، ناگاه متوجه شدم که بدنم مدل گردیده و آن وضعیت درد شدید، به کلی، از اینجانب رفع شد‌ه‌است .

مامان سعید ، انجام مسجد را فرا می‏گیرد، با پسرش، محمد نعیم، ایفا مسجد را اعمال می‏دهد ، آنگاه عریضه‏ای تهیه می‏نماید و آن را در چاه می‏اندازد ، و با دلی سرشار از آرزو ، به پایین عنایت‏حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه ، متوسل می‏گردد .

شب، فرا می‏برسد و عاشقان تشریفات ترحیم مشهد حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه، تشریفات ترحیم مشهد طبق ترسیم سنواتی که شب‏های چهارشنبه، از شیوه‏های دور و مجاورت، به مسجد مقدس جمکران مشرف می‏شوند، تیم تیم می‏آیند، در مسجد ، به عبادت و نیایش می‏پردازند .

مشاهده‏ی این پر نمک و هیجان عموم، در دل مامان سعید ، طوفانی تشکیل داد می‏نماید . وی نیز همراه ده‏ها هزار زایر به عبادت و دعا و تضرع می‏پردازد و شفای فرزندش را از حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه ، با پافشاری و الحاح مسئلت می‏نماید .

زمانی که به اتاق مسکونیش در زایر سرای مسجد می‏آید ، دو نفر از خادمان با اخلاص، به اطاق وی می‏آیند و در آنجا سوگواری می‏نمایند و برای شفای سعید ، به صورت تیم جمعی، دست‏به دعا برمی‏دارند .

سعید می‏گوید :

صحیح ، ساعت ‏سه‏ پس از نیمه شب بود که در عالم رؤیا دیدم نوری از پشت دیوار ساطع شد و به طرف اینجانب به نحوه به زمین خورد .

وی، یک انسان بود، اما اینجانب، از وی، فقط نور خیره کننده‏ای می‏دیدم که آرام آرام به اینجانب مجاورت می‏شد .

اینجانب، استارت، مضطرب شدم، اما کارایی کردم که بر خودم مسلط نحس . هنگامی که نور به اینجانب رسید، به حوزه‌‏ی سینه و شکم اینجانب اصابت کرد و رجوع و برگشت .

اینجانب، از خواب بیدار شدم و چیزی متوجه نشدم و گشوده هم خوابیدم . صبح که از خواب برخاستم، سعی کردم که خودم را به عصایم مجاورت کنم و عصا را بردارم، ناگاه متوجه شدم که بدنم مدل گردیده و آن وضعیت درد شدید، به کلی، از اینجانب رفع شد‌ه‌است .

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 123
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 111
  • بازدید سال : 340
  • بازدید کلی : 1444
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه